جمله بلاگ*جملات ناب*سخنان ناب آموزنده,سخن بزرگان

جمله بلاگ*جملات ناب*سخنان ناب آموزنده,سخن بزرگان,سخنان بزرگان

جمله بلاگ*جملات ناب*سخنان ناب آموزنده,سخن بزرگان

جمله بلاگ*جملات ناب*سخنان ناب آموزنده,سخن بزرگان,سخنان بزرگان

زنده وار از هوشنگ ابتهاج

دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۲:۵۵ ب.ظ

زنده وار


چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری


نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری


غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد


که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری


چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان


که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری


دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی


چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری


نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند


دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری


همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد


دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری


سحرم کشیده خنجر که، چرا شبت نکشته ست


تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری


به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من؟


که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری


چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی


بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری


نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم


منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری


سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر


که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری


به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها


بنگر وفای یاران که رها کنند یاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی